بسمه تعالی
تا حالا شنیدین که فلانی تبرئه شد ؟
آیا از کسی این جمله رو شنیدین که فلانی خودش را تبرئه کرد ؟
آدم توی یه موقعیتی قرار می گیره و میخواد از اتهاماتی که بهش میزنن و یا اتهامات احتمالی که با اون مواجه هست ، فرار کنه.
درواقع هزار و یک ادله میاره که خودش رو تبرئه کنه .
هممون این جمله رو شنیدیم که سر دو نفر رو نمیشه کلاه گذاشت .
یکی سر خدا و یکی هم سر خودت .
نمیشه با این دو نفر رو راست نبود . به قول بعضیا باید با این دو نفر رو بازی کنی .
( یه خاطره ای بی ربط به بحث بگم : یه نفر از دوستان ما میخواست بازی با ورق رو یاد بگیره و دستش رو میچید روی زمین . فقط خواجه حافظ شیرازی دستش رو نمی دید و وقتی ما که رقیبش بودیم بهش کمک می کردیم فکر می کرد داریم گولش می زنیم . بماند که آخرش هم یاد نگرفت . خب خدا به بعضیا استعداد بعضی کارا رو نداده و به بعضیا هم اصلا استعداد نداده . )
وقتی میخوایم خودمون رو تبرئه کنیم ، چشممون رو به همه چیز و همه کس و به همه کارایی که کردیم و به همه کارایی که برامون کردن می بندیم و در نهایت خودمون رو تبرئه می کنیم . اصلا دنبال اشکالات و اشتباهات خودمون نمی گردیم .
بابا مرامت منو کشته آهای آلبالو خشکه . ( ببخشید اون این بود . کلاست منو کشته . ولی یه حرف بزنم برو در بحرش به جاهای خوبی میرسی . آلبالو خشکه توی همه چیز آخرشه هم مرام و هم کلاس و هم تیپ و شخصیت و . . . خلاصه آخرشه . در مواقعی که هیچ دارویی به دادت نمی رسه آلبالو خشکه به کمکت میاد تا در روم به دیوار گلاب به روتون ، کمتر زور بزنین و شب سرتون رو راحت بر بالش بذارین و الان میگن لباس چروک مده . این مد رو از روی لباس آلبالو خشکه بر داشتن دیگه.)
یه ذره از بحث دور شدیم . معذرت میخوام .
به اینجا رسیدیم که مرام و معرفتت کجا رفته بی انصاف . اگه کاری می کنی وایسا پای کارت و مردونه ، هم پیش دیگران و هم پیش وجدان خودت سر بلند باش . هزار تا کلک سوار می کنی تا خودت رو از کار اشتباهی که کردی تبرئه کنی . خودت میدونی مقصر هستی و میخوای تقصیرا رو بندازی گردن دیگران .
به قول یکی از دوستان که اول اسمش طاها جونیه : آخرش خبری نیست .
این حرفا رو اگه میگم نه اینکه خودم دچارش نیستم . نه . واسه اینه که یه ذره حواسمون بیشتر جمع باشه .
Excuse me for harfe ziad .
به نام خداوند زیبایی ها
یکی از دوستان چه زیبا گفت :
« قاضی خداست »
قضاوتی که ما توی زندگیمون داریم پیامد های زیادی واسمون داره .
مراحل قضاوت یکی مثل من :
مرحله اول : برداشت شخصی از کارای دیگران .
مرحله دوم : تغییر رویه بر اساس فکر شخصی و برداشت شخصی .
مرحله سوم : تمام حرفایی که برای دفاع از خودش میزنه دروغه .
مرحله چهارم : بستن پرونده .
مرحله پنجم : معرفی فرد به عنوان خطا کار نزد دیگران .
بابا دممون گرم .
یه قاضی عادل وقتی میخواد حکمی بده یه سری کارا رو انجام میده .
اول شکایت شاکی رو کاملا بررسی میکنه و موارد جرم رو در میاره .
بعدش از متهم موارد شکایت رو میپرسه و از متهم میخواد از خودش دفاع کنه .
خلاصه این بین اونقدر کلنجار میره و در آخر . . .
و در آخر میگه : استنباط من اینه که چند مورد از شکایت مورد قبول و مواردی نیز غیر قابل قبول است .
علی (ع) میفرماید:
در مورد هیچ کار درست و غلطی قضاوت نکن .
من کجا و علی کجا .
دادگاه آدمای مثل من هم دیدن داره والا شنیدن داره والا .
خودمون شاکی هستیم و شکایت رو کامل و بدون نقص تنظیم می کنیم و خودمون به جای متهم پاسخگو هستیم و در نهایت خودمون قاضی هستیم . بعد از این همه عدالت پرونده رو مختومه اعلام می کنیم و جایی واسه تجدید نظر نمیذاریم و متهم رو به عنوان خطا کار و گناهکار به همه معرفیش می کنیم .
بابا دممون گرم .
اسم امام علی(ع) رو یدک می کشیم و آبروی علی (ع) رو می بریم .
بیاید واسه همه مردم دنیا دعا کنیم تا یه ذره مهربونی در بین آدما زیاد بشه . کینه و دروغ و ریا و غیبت و تهمت جایی توی زندگیا نداشته باشه . (لابد میگه این یارو هم دیوونه شده . راست میگی)
خیلی خیلی بیشتر از کپنم ( کالا برگم ) حرف زدم .
دلت شاد و لبت خندون .
به نام خداوند هستی بخش
خداوندی که هر چه هست از اوست و هر چه نیست به خواست اوست
میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست .
عجب عیدی بود ، عید امسال . خدا رو شکر .
وایسا وایسا یه جور دیگه شروع کنم .
تا حالا موسیقی سنتی گوش دادی؟ اون اولش که داره شروع میشه پیش در آمد دستگاهی که میخوایم گوش بدیم رو نوازنده می نوازه .
مثلا پیش درآمد همایون ، ابتدای آلبومی که در دستگاه همایون نواخته می شه وجود داره .
نوار رو گذاشتیم توی ضبط صوت انگار داشت پیش درآمد غم رو می نواخت . خوب گوش دادم . انتظار کشیدم تا شاید گوشه هایی از شادی هم و نواخته بشه. غم بود و غم نامه . خوانندش واسه خودم معروف بود ولی . . .
تار و سه تار زندگی می نواختن و آوازی از دلم به گوش می رسید . و سنتوری با کوک غم و مضرابهایی شکسته در دستان دیوانه ای که واسه ی خودش گوشه ای می نواخت و ساکت ساکت بود . دیوانه وار می نواخت .
لا لای لای لاااااای لای لالای لای لای لای لااااااای لا لای لای لای لااااااااای لا لای لای . . .
هیچکس حتی برای ثانیه ای هم وای نمیساد گوش کنه . همه از کنارش بی اعتنا رد می شدن و توجهی نمی کردن .
اونایی هم که نمی دیدن و فقط چیزایی شنیده بودن به تمسخر میگفتن خدا شفاش بده .
گهگاهی دیوانه با خودش می گفت : امان ای دل ای دل ای دل وای / بنال ای دل ای دل ای دل ای دل وای
شاهد غروب خورشید بودیم و هلال مه پیدا شد و رهگذر ها کمتر و کمتر شدن .
بعد از سالها در یک شب بهاری ، یکی از اون شب نشینان اومد و در کنار دیوانه دو زانو نشست و فقط گوش کرد و با دهنش نوایی رو زمزمه می کرد .از گوشه چشم رهگذر اشکی روان شد و مشتری همیشگی دیوانه شد .
دیوانه سازش رو با دل رهگذر کوک کرد و حدود ده ماهی رو فقط بخاطر رهگذر و با دل رهگذر هم کوک و هم نوا شد . با روز های شاد رهگذر سازش رو روی شادی و آهنگ های شاد کوک می کرد و با روز های غم با او هم نوا می شد و سازش بر غم کوک می کرد.
رهگذر با خودش فکر می کرد این دیوانه هر کس بیاد و بشینه پیشش ، اون کوک سازش رو عوض میکنه . بعد از ماه ها ، هر روز یا چند روز درمیون با دیوانه هم نشین می شد .
روزی از روز های خزان ، دیوانه رهگذر رو ندید .
به خودش امیدواری داد که امروز نیومد فردا میاد . فردا و فرداهای دگر فرا رسید و خبری از رهگذر نشد . رفت که رفت .
دیوانه تنها تر از روزهای گذشته شد .
به کشت خاطرم جز غم نروید * * * با باغم جز گل ماتم نروید
به صحرای دل بی حاصل مو * * * گیاه نا امیدی هم نروید
هر روز تقویمش رو به یه نامی ، نام گذاری کرده بود و این اسم ها و نام ها پشتوانه ای داشت از غم و شادی های رهگذر .
سالهای سال می گذرد و خبری از رهگذر نیست .
به نام حضرت حق
گشت زدیم و گشت زدیم و ناله کردیم و شکر نکردیم ./span>
تا یه ذره دستمون اوخ میشه ،
زمین و زمون رو به هم میدوزیم و وقتی خوش و خرم هستیم ،
یادی از اونی که از قلبمون بهمون نزدیکتره نمی کنیم .
پا داریم و شکر نمی کنیم ./span>
دست داریم و شکر نمی کنیم .
نفس می کشیم و شکر نمی کنیم .
می تونیم حرف بزنیم و غذا بخوریم و شکر نمی کنیم .
هزاران هزار نعمت دیگه . . .
نعمت آدمای دور و برمون که قدرشون رو نمی دونیم
و هر روز شکر نمیکنیم که فلان آدم کنارمونه .
جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال * * * شب فراق نخفتیم لاجرم زخیال
این همه نعمت داریم و شکر نمی کنیم و وقتی میفتیم گوشه مریض خونه می گیم :
آخه این همه آدم توی دنیا هست و خدا گیر داده به ما .
یا میگیم : تو هم شدی خدا که همش دوست داری ما رو در رنج و عذاب ببینی .
یا میگیم : دست از سر ما بردار .
یا خیلی بخوایم حال بدیم میگیم : خدایا شکرت ولی چرا من ؟
آخه با انصاف !!!
انصافت کجا رفته ؟
یکی اینجوری و یکی اونجوری .
یکی بود یکی نبود .
دیوانه ای بر تخت بیمارستان افتاده بود و همش میگفت : "چه شانسی آوردم"
از همراهش پرسیدم این چرا همش میگه چه شانسی آوردم؟
گفت آخه یه غده توی کمرش بود و پول نداشت درش بیاره بزرگ و بزرگتر شد و اود کرد .
پول گیرش اومد و یه مقداری هم رفت و از بیمه گرفت و عمل کرد .
گفت : "چه شانسی آوردم"
ولی دیر شده بود و غده بعد از دو هفته دوباره اود کرد و پاش رو فلج کرد
و افتاد رو تخت بیمارستان
و دید تخت کناریش یه مریض خوابیده که گلوش رو سوراخ کردن و دارن مایعات بهش میدن .
با دیدن این صحنه گفت : "چه شانسی آوردم"
یک هفته بعد پاش رو قطع کردن و یک هفته بعد از اون ، دستش هم لمس شد .
بردنش بیمارستان و دید بیمار تخت کناریش نمی تونه نفس بکشه .
گفت : "آخ جون"
"چه شانسی آوردم"
الآن فقط سرش کار میکنه و میتونه نفس بکشه و هر نیم ساعت یه بار میگه : "چه شانسی آوردم"
خودتون قضاوت کنید .
حالا تا یکی ازمون دور میشه و به خواسته هامون نمیرسیم
و یا یه مریضی مثل دندون درد بهمون میرسه زمین و زمون رو یکی می کنیم
که چی ؟
خدا گیر داده به ما و بی خیالمون نمیشه . می گیم کاش زود تر از این دنیا خلاص می شدیم .
آخه بی انصاف دور و برت رو نگاه کن و بگو : " خدایا شکرت "
به زبون ما دیوونه ها معنی خدایا شکرت میشه : "چه شانسی آوردم"