بسمه تعالی
داستان ما چند نفر . . .
داستان های یوگی و دوستان . . .
داستان های اکیپ ما . . .
داستان های این چند نفر . . .
من خودم از این اسم ها ، داستان های یوگی و دوستان رو انتخاب کردم .
یوگی و دوستان از بچه های گل ، دوره هفتم ، دبیرستان جهان آرا بودن . هر چند تایی که گرد هم جمع میشن یه چارتی رو خود به خود واسه خودشون میسازن . از بالا به پایین که بیایم ، میرسیم به معرفی مطوقه یا طه و به قول خودش طه حسین . طه پسری اجتاعی ، واهل فکر و نظر ، مطالعه و متاسفانه اهل سخنرانی بود . به این دلیل که مجلس وعظی در اختیار طه خان قرار نمی دادن ، اون مفری نداشت جز گوش شنوای دوستان .هر بار که طه رو میدیم ، یا در حال درس خوندن بود و یا در حال صحبت کردن بود و یا با قاشق جادویی خودش داشت توی حیاط و بین ظرف غذای یاران گشت میزد و یا اینکه دریک زمان هم حرف میزد و هم درس میخوند و هم با قاشق جادوییش چرخ میزد . اوایل که به جمع جهان آرائیون پیوسته بود ، اصلا ازش خوشم نمی اومد . "اندک اندک ، اندک اندک جمع مستان می رسد (شیش هشتم ، آهااااان نیا وسط ، تو هر وقت اسم از شیش و هشت میاد باید بیای وسط بی جنبه) " اندک اندک ، یا همون یواش یواش خودمون ، که یه سه سالی بیشتر طول نکشید با این پسر دوست شدم . (اما دوستی ای که خدا رو شکر چهار پنج سالیه که ادامه داره .) اولین سال رفاقتم با طه اواسط سال سوم دبیرستان بود.
طه اینا یه اکیپ بودن و ما هم یه اکیپ . غیر از ماها اکیپ های دوستی دیگه ای توی دوره مون داشتیم از قبیل : اکیپ مهدی اینا و اکیپ حسین اینا و اکیپ امین اینا (اخراجی ها) و . . . امین و دار و دستش رو از آن جهت اخراجی گفتندی که خود با اختیار و تصمیم خود (نه اینکه اخراج شده باشن ، نه ) ، از جهان آرا به مدرسه تیز هوشان باقرالعلوم بدرقه کردندی . در باقرالعلوم اخراجی های جهان آرا تیز هوشای اونا بودن . ما خودمون چیزی نبودیم و چنگی به دل نمی زدیم و تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل . به قول یکی از معلمامون ، آقا رضایی معروف به آچار فرانسه ، ماها هفتاد و دو ملت بودیم که هر ملتی و یا بهتر بگم هر ایالتی تصمیمات خاص خودش رو داشت . سر و ته اش شصت تا بودیم ، ولی نمی دونم این بچه ها هنری به خرج دادن و اینقدر اکیپ هامون زیاد بود که به هفتاد و دو ملت معروف بودیم . هر اکیپ روحیه ی خاص خودش رو داشت . من به اکیپ خاصی وصل نبودم . یه چند نفری اطرافم بودن ولی با کمال پر رویی و اعتماد به نفس در تمام اکیپ ها سرک می کشیدم .
خلاصه از سال اول با همه جنسمون جور بود ، جز مفیدی ها .
فقط همین قدر بدونین که مفیدی ها بچه های فوق العاده خشک و بی روح و به عبارتی تفلون بودن ، مرحوم تفلون مخترع ظروف نچسب و کاشف انسانهای نچسب " روحش شاد و راهش پر رهرو باد " .
ادامه داستان در قسمتهای بعد . . .
با ما همراه باشید با معرفی مفیدی ها و نحوه جا کردن خودشون توی جمع جهان آرایی ها .
بسمه تعالی
تولد تولد تولدتون مبارک آقا جون .
تولد آروم روح زهرا (س) ، عزیز دل حضرت حجت (عج) ، رو به تمام عاشقان آرام تبریک می گم .
ولی نعمت ما ایرانی ها امشب آسمان دلمون رو نور افشانی می کنه .
خوشا به حالمون . سرمون رو امشب بالا می گیریم.
آقا خوش اومدین .
به عشق روزی که به آقا امام زمان (عج) ، ظهورشون رو تبریک بگیم .
بحر طویل زیر نجوای کبوتری است با آقا امام رضا (ع).
شب است و باز بی تابم / در این اندوه زار / این باغ های خشک پاییزی / در این تاریک دشت / این بی ستاره آسمان سر /و تنها پرشکسته / گوشه این خانه خالی زشادی ها / و گوشم تشنه صوت منادی ها / به زیر بالهایم برده ام سر را / چه دلگیر است تمام بغض ها / از درد های رنگ رنگ جاری رود گناهانم /
شب است و باز بی تابم / چرا امشب نمی خوابم / اگرچه مشتی ارزن / ظرف آبی پیش رویم هست / دلم جای دگر گم گشته ای دارد / که سیر است از همین آب و از این گندم / چه میشد دست لطفی هم کسی بر شانه ام می زد / چه میشد مرحم مهری گره با بال من می خورد / و در این شب که با خود داشتم نجوای پنهانی / به نا گه آتشی ، شوری / به رگ هایم دوید و چشم هایم دید / و خود ناباورانه لیک دیدم آن شگفتی را / تمام باغ ها گل میکنند / و خاک ها پر می شوند از غنچه های هوش بر از سبزه زاران / رود ها رقصان و جاری می روند از بستر خشکیده در این نوبهاران /
تمام آسمان سر ریز گشته از چراغانی صد ها کهکشان / از نور افشانی انبوه ستاره / بی شماره اوج حیرت / شگفتی ها و رستن ها / شنفتن ها و گفتن ها / صدای دلنوازی می رسد از پشت دیدن ها /صدایی چون صدای باد ها در رقص شالیزار / صدایی چون صدای موج ها بر آبی دریا / صدایی آشنا / هر چند گوشم دیر گاهیست نشنیدست / این آواز زیبا را / صدای دلنواز بالهای گرم پرواز کبوتر ها / کبو تر در کبوتر / چون سپیده در سپیده / بال در بال از سپیداران / شتابان می گذشتند و سرود عشق می خواندند /
و خواندم با صدای مرتعش از شوق و شادی ها / شبیه بلبلان و طوطیان و قمریان / مثل قناری ها / کمی آرام تر شاید دلم آرام گیرد از تماشا / مرا هم می شود با خود برید آن سو ؟ / به آن بالا به آن جایی که معراج پریدن ها و رفتن هاست / ولی گفتند با چشمان مالامال از هستی / که پر بگشا و خود برخیز از شاخه / بیا با ما که در این شب / در این رحمت / بدون بال و پر هم میتوان پرواز کرد و رفت تا اوج تماشاها / بیا با ما که با هم بال بگشاییم / بیا با ما که تا جلد آستان آسمان گنبد زرد رضا باشیم / اگر چه بال و پر بسته / اگرچه زخمی و خسته / ولی من هم پریدم / پر گشودم / تا که دیدم بی کرانی را / شکوه گنبد و گلدسته های آسمانی را / تمام آرزویم را /
نه تنها ما / که خورشید و تمام اختران / گردی در این صحن سراهایند / تمام آسمان چون کاسه خالی که در دست گداهایند / در میان خیل انبوه گدایان ، دردمندان ، دوایش خوش هویدا بود / نقش دلربا تر از بهشت و باغ هایش / بین کاشی کاری دیوارها و طاق های آبگین گونش /
نشستم روی سقا خانه اش / در ازدحام بالهای پرنیان پوش فرشته در فرشته / و احساس کبوتر بودنم را تازه فهمیدم / و بستم رشته پرواز خود را با هزاران زائر دیگر /به قفل پنجره فولاد آقا هر چه محکم تر / و گفتم : ای کران تا بیکران صحن و رواقت / زائرم کردی و غم ها را زدودی از وجودم / زبانم ، آشیانم ، آب و نانم داده ای / بگذارم اینجا بال و پر گیرم / در اینجا این وسیع نور / قاصد گردم این زوار عاشق را / همان دشت شقایق را / بگو تا نامه بر باشم / زبام خود هوایم کن / برای یک سفر امشب دعایم کن / که تا کرب و بلا پر گیرم و بوسم دوباره خاک سرخی را که بوی سیب سرخ می آید / که بوی سیب سرخ می آید از آن شش گوشه روشن .
باز هم به شما و به خونواده گلتون تبریک میگم .