سنگ صبور

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود

سنگ صبور

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود

خیال

بسمه تعالی 

 

خبرت خراب تر کرد جراحت جدایی *** چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی 

تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی *** چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی 

بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی *** شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی 

 

این زمونه و این دنیا و این مردمونش حرفی واسه گفتن نذاشتن . 

نمی دونم چی باید نوشت .  

از این دو ماه که به اندازه سالها می گذره . حرفی نمونده . 

 

هرکجا هست خوب و خوش باشد . 

همین . دعای دیگه ای بلد نیستم . 

 

تقدیم به حضرت دوست  

توی گوشم نغمه ای می سراید دوست  

لحظه دیدار نزدیک است . 

لحظه دیدار نزدیک است ؟ 

دائم این نغمه را با خود می خوانم   

و صدایی آشنا در گوشی و یواشکی و آروم میگه : 

لحظه دیدار نزدیک بود . 

دیگر به چه و چه های دیگر  

فکر می کنم و می گویم  

لحظه دیدار نزدیک بود و من دیر آمدم . 

زمستان است و برف است و سپیدی . 

زمستان است . 

هوا زیباست . 

درختان کفن پوش . 

گرد حرم امن دل طواف می کنند . 

و برف پیام آورم سپیدی و روشنایی است . 

هوا بس دل نشین و سرد است . 

چه کسی گفته که این باد و هوا غم دارد ؟ 

چه کسی گفته که دلها نگران است ؟ 

باد  

هوا  

ابر  

زمین  

نغمه شادی و نشاط سر می دهند . 

زمستان است . 

هوا زیباست .