سنگ صبور

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود

سنگ صبور

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود

بخشش

 به نام خداوند نازنین

 

حکایتی از زبان مسیح نقل می‌کنند که بسیار شنیدنی است. می‌گویند او این حکایت را بسیار دوست داشت و در موقعیت‌های مختلف آن را بیان می‌کرد.

حکایت این است:

 

مردی بود بسیار متمکن و پولدار. روزی به کارگرانی برای کار در باغش نیاز داشت. بنابراین، پیشکارش را به میدان شهر فرستاد تا کارگرانی را برای کار اجیر کند. پیشکار رفت و همه کارگران موجود در میدان شهر را اجیر کرد و آورد و آنها در باغ به کار مشغول شدند.

 

کارگرانی که آن روز در میدان نبودند، این موضوع را شنیدند و آنها نیز آمدند. روز بعد و روزهای بعد نیز تعدادی دیگر به جمع کارگران اضافه شدند. گرچه این کارگران تازه، غروب بود که رسیدند، اما مرد ثروتمند آنها را نیز استخدام کرد.

 

شبانگاه، هنگامی که خورشید فرو نشسته بود، او همه کارگران را گرد آورد و به همه آنها دستمزدی یکسان داد. بدیهی‌ست آنانی که از صبح به کار مشغول بودند، آزرده شدند و گفتند: "این بی‌انصافی است. چه می‌کنید، آقا ؟ ما از صبح کار کرده‌ایم و اینان غروب رسیدند و بیش از دو ساعت نیست که کار کرده‌اند. بعضی‌ها هم که چند دقیقه پیش به ما ملحق شدند. آنها که اصلاً کاری نکرده‌اند".

 

مرد ثروتمند خندید و گفت: "به دیگران کاری نداشته باشید. آیا آنچه که به خود شما داده‌ام کم بوده است؟" کارگران یک‌صدا گفتند: "نه، آنچه که شما به ما پرداخته‌اید، بیشتر از دستمزد معمولی ما نیز بوده است. با وجود این، انصاف نیست که اینانی که دیر رسیدند و کاری نکردند، همان دستمزدی را بگیرند که ما گرفته‌ایم." مرد دارا گفت: "من به آنها داده‌ام زیرا بسیار دارم. من اگر چند برابر این نیز بپردازم، چیزی از دارائی من کم نمی‌شود. من از استغنای خویش می‌بخشم. شما نگران این موضوع نباشید. شما بیش از توقعتان مزد گرفته‌اید پس مقایسه نکنید. من در ازای کارشان نیست که به آنها دستمزد می‌دهم، بلکه می‌دهم چون برای دادن و بخشیدن، بسیار دارم. من از سر بی‌نیازی است که می‌بخشم".

 

مسیح گفت: "بعضی‌ها برای رسیدن به خدا سخت می‌کوشند. بعضی‌ها درست دم غروب از راه می‌رسند. بعضی‌ها هم وقتی کار تمام شده است، پیدایشان می‌شود. اما همه به یکسان زیر چتر لطف و مرحمت الهی قرار می‌گیرند". شما نمی‌دانید که خدا استحقاق بنده را نمی‌نگرد، بلکه دارائی خویش را می‌نگرد. او به غنای خود نگاه می‌کند، نه به کار ما. از غنای ذات الهی، جز بهشت نمی‌شکفد. باید هم اینگونه باشد. بهشت، ظهور بی‌نیازی و غنای خداوند است. دوزخ را همین خشکه مقدس‌ها و تنگ نظرها برپا داشته‌اند. زیرا اینان آنقدر بخیل و حسودند که نمی‌توانند جز خود را مشمول لطف الهی ببینند. 

 

مخلص

صبر

به نام خداوند نازنین دوست داشتنی . .

 

آیه 155 الی 157 سوره بقره :

 

و البته شما را به سختی هایی چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و (آفات)  ثمره زراعت بیازماییم . و به صابران بشارت ده ...

 

آنانکه مصیبتی بر آنها وارد شود ، گویند : همانا از سوی خدا (به فرمان خدا) آمده ایم و به سوی او باز خواهیم گشت ...

 

آن گروه هستند از جانب پروردگار به آنها درود و رحمت خاص فرستاده می شود و آنها خود هدایت یافتگانند ...

 

این کتاب الهی سرشار از پند و اندرز و درس هست .  

 

هر کس به اندازه خودش می فهمه و رد میشه .  

 

توی این سه آیه همه چیز این دنیا رو شده و خدا داره میگه اینجوریه .  

 

انگاری خوشش میاد و حال میکنه بعضی ها رو در حال ترس ببینه و بعضی ها رو گرسنه و بعضی ها رو هم ور شکسته .  

 

و بیشتر از اون صفا میکنه وقتی بعضی ها رو در حال صبر ببینه .

 

آیه بعدیش هم خدا علنی داره میگه رمز این دنیا و نکته نهفته این دنیا رو اونایی می فهمن که میگن : همه چیز دست خداست و هر کاری دلش بخواد میکنه .

 

و در نهایت خود خدا میگه کسی که این رو بفهمه ، هدایت شده و جاش توی بهشته .

 

عجب جبری داره این دور و زمونه . خودش طرح رو می کشه و خودش هم می بره و خودش هم می دوزه .

 

در این بازار جبر ، اونی پیروز میشه که صبر پیشه کنه و مطیع باشه . در یک کلام ، دنیا و آخرت واسه اون کسی که عبد باشه ، گلستون میشه .

 

گویند که سنگ لعل می شود در مقام صبر *** آری شود ولیک به خون جگر شود

پیوند آسمانی

بسمه تعالی

 

و الف بین قلوبهم لو انفقت ما فی الارض جمیعا ما الفت بین قلوبهم و لکن الله الف بینهم انه عزیز الحکیم    (آیه ی 63 سوره ی انفال )

 

ترجمه : و خدا الفت داد دلهای مومنان را ؛ دلهایی که اگر تو با تمام ثروت میخواستی الفت دهی نتوانستی ؛ لیکن خدا دلهای آنان را الفت داد که او بر هر کاری دانا و قادر است.

 

تفسیر شخصی :‌

قرآن کتابی است که نمیتوان یک آیه را به تنهایی و جدای از سایر آیات بررسی کرد. باید قرآن را به صورت ندایی ثابت و واحد در نظر گرفت و هر حرفش را بر اساس حرفهای دیگرش دید و بررسی کرد .

الف...الفت دادن : الفت دادن یعنی پیوند دلها . برای پیوند دل ( پیوند دائمی و آسمانی منظور است ) باید دست دیگری در کار باشد . گره ای که من با دست خودم بزنم ؛ یک گره ای است که به سادگی و یا حتی کمی با تلاش باز میشود . اما اگر یه کسی گره ای بزنه که بسیار قدرتمند تر از من باشه ...گره باید خدایی باشه.

ما آدما باید دلهامون رو بر اساس فاکتورهای آسمانی و فاکتور تقوا که بخشی ازون رو فاکتورهای انسانی در بر میگیره به هم پیوند بزنیم . گره و پیوندی که ما بر این اساس و طبق این فرمول می زنیم بی شک خدا گره رو محکم میکنه . ( آخه توی آیه ی بعدش اشاره ای داره به اینکه این گره و الفت مخصوص پیغمبر و مومنین است )

گره با ظواهر دنیا و با قدرتهای دنیا محکم نمیشه . پیوند و گره باید با قدرتی آسمانی باشه .

بینهم...به نظر این حقیر ضمیر هم برمیگرده به مومنین که دلهای مومنین بسیار محکم به هم گره میخوره . و خداوند عزوجل برای آرامش دل مومنین فضایی رو برای الفت فراهم میکنه . روی اشتباهات رو میپوشونه و خوبیها رو بزرگ میکنه.

اگه ما بخوایم که توی روابطمون آرامش داشته باشیم خدا بی شک کمک میکنه ...مهم خواست ما آدماست. خدا به عنوان یه معشوق منتظره که ما درخواستی داشته باشیم و او تمام و کمال انجام بده ...معشوقی که از دیدن آرامش بنده اش از خوشحالی سر از پا نمیشناسه .

ما آدما توی درخواستمون شک داریم.

شک داریم به اینکه اصلا کاری از دستش بر میاد که انجام بده ؟

شک داریم به اینکه خدا همه کاره است  ؟

شک داریم به خواسته ی خودمون !!

شک داریم به تواناییهای خدا

شک داریم به مهربونیش... اخه همه از غضب و آتیش جهنم واسمون گفتن . اون یه عاشق واقعیه .آماده است که ما اراده کنیم تا دلهامون رو الفت بده و توی دلهامون آرامش واقعی قرار بده .

آخر آیه تصدیق میکنه ؛ به شکهای ما پاسخ میده . پاسخی محکم که میگه خداوند قادر و تواناست و بی شک فقط با خواست او دلها به هم گره میخوره ...امیدوارم بتونیم با قرآن دوست بشیم

بیاین برای الفت ؛ کینه و حسد و بدبینی و تهمت و هزاران رذیله اخلاقی که درگیرش هستیم رو از خودمون دور کنیم...دوستانه به هم تذکر بدیم تا از جمعهامون این گناهان دور بشه و به طور خودکار خوبی ها جایگزینش شه...