سنگ صبور

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود

سنگ صبور

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود

زدم این فال و . . .

 

به نام خداوند نازنین و دوست داشتنی 

  

 

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست 

  

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش

آتش طور کجا موعد دیدار کجاست 

 

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد

در خرابات بگویید که هشیار کجاست 

 

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست 

 

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است

ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست 

 

بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش

کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست 

 

عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو؟

دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست 

 

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی

عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست 

 

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست 

 

 

سرگشته عزیز،این شعر حافظ حال و روز همه عاشقا رو بیان می کنه یکی یکی . 

 

خدا یکی یار یکی . این عدد یک خودش ماجراها توی دلش مخفی شده . 

 

این شعر حافظ روزی امشب من بود . حیفم اومد باشما یاران عزیز تقسیمش نکنم . 

عجب روزگاریه . حافظ هم شیطون شده . بالاخره هر چی نباشه شیرازیه .

نظرات 4 + ارسال نظر
سرگشته سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:26 ب.ظ

وقتی...

وقتی فکر میکنی و تنها خودت میمونی و یه کوله باری از خاطرات پاک نشدنی
وقتی از تاریکی شبا میترسی
وقتی تو اوج گرما به خودت میلرزی
وقتی دیگه هیچ نشونی ازش نیست
وقتی به خودت اتیکت بیچارگی و آوارگی رو میزنی
وقتی همه دردای دنیا تو دلته
وقتی از ته دلت می خندی تا شاید زخمای زندگیتو یادت بره
وقتی صدای قه قهت همرو شاد میکنه و خودت رو ویران
وقتی خسته و چشم انتظاری
وقتی ارزوی مرگ میکنی
وقتی نمیخواد بمونی
وقتی میگه برو
وقتی یه راه بیشتر جلوی پات نیست مثه وقتی که با ماشین می پیچی تو یه ورود ممنوع
وقتی اشک امونتو بریده
وقتی تو کوچه پس کوچه ها ی محلتونم گم میشی
وقتی دلت تنگ میشه
وقتی بغضت میترکه و جلو کسی که خیلی دوست داره مجبور میشی گریه کنی
وقتی نمیفهمی یکی طاقت دیدن اشکتو نداره
وقتی نمیفهمی چرا اینهمه آدم عاشقت شدن ولی تو فقط عاشق یه نفر...
وقتی نمیتونی احساس پاک کسی که جلوت نشسته رو ادراک کنی
وقتی دردات یکی دو تا نیست
وقتی مجبور میشی سرتو بذاری رو زانوتو هق هق بزنی
وقتی یه جای سبز و غمگین مثل پارک طالقانی تنها قدم میزنی
و زیر لب زمزمه میکنی...
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی است
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
وقتی راهی جز رفتن نداری

اونوقت...
اونوقت
اونوقته که مجبوری بری ...اونم بدون خداحافظی...

رنجور عشق دوست چنانم که هر که دید
رحمت کند مگر دل نا مهربان دوست

یا علی ، آقا جون . . .
هر چی فکر کردم ، جوابی واسه حرفات پیدا نکردم . . .

ولی این بیت تقدیم به شما و دوستان :

بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در
الا شهیدعشق به تیر از کمان دوست
ولی یه جوابی رو سعی می کنم توی پست بعدی واسه تمامحرفا انتخاب کنم در شان و منزلت دوستان .

سرگشته سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:28 ب.ظ

ببخش پرگویی کردم


این شبای قدرو قدر بدونیم کاش...

التماس دعا

خیلی ساده پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:50 ب.ظ

نه تو می مانی . نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی ...

به حباب نگرانی لب یک رود قسم ..

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت . غصه هم خواهد رفت ...

لحظه ها عریان اند ..

به تن لحظه های خود جامه ی اندوه مپوشان هرگز ...

تو به آینه .. نه ! آینه به تو خیره شده ..

تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید و اگر بغض کنی ... ...

آه از این آینه ی دنیا که هر چه را خواهد، کرد ...

گنجینه ی دیروزت پر شده از حسرت و اندوه و " چه حیف " ..

بسته های فردا همه " ای کاش ای کاش " ..

ظرف این لحظه ولی خالی...

اولا سلام .
ثانیا چقدر اسم که نمیشناسیم زیاد شده .
خیلی ساده جان سلام .
خیلی خیلی ساده جان سلام .
ممنون از نوشته زیبا و پند آموزت.

دریای طوفانی دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:00 ق.ظ

وقتی همه ی آنها را دیدی و چشیدی
آنگاه با شوق بگو
حسبناالله و نعم الوکیل
او پاسخ تمام تنهایی هاست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد