سنگ صبور

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود

سنگ صبور

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود

آلبوم زندگی

به نام خداوند هستی بخش

خداوندی که هر چه هست از اوست و هر چه نیست به خواست اوست

 

میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست .

 

عجب عیدی بود ، عید امسال . خدا رو شکر .

 

وایسا وایسا یه جور دیگه شروع کنم .

 

تا حالا موسیقی سنتی گوش دادی؟ اون اولش که داره شروع میشه پیش در آمد دستگاهی که میخوایم گوش بدیم رو نوازنده می نوازه .

 

مثلا پیش درآمد همایون ، ابتدای آلبومی که در دستگاه همایون نواخته می شه وجود داره .

نوار رو گذاشتیم توی ضبط صوت انگار داشت پیش درآمد غم رو می نواخت . خوب گوش دادم . انتظار کشیدم تا شاید گوشه هایی از شادی هم و نواخته بشه. غم بود و غم نامه . خوانندش واسه خودم معروف بود ولی . . .

تار و سه تار زندگی می نواختن و آوازی از دلم به گوش می رسید . و سنتوری با کوک غم و مضرابهایی شکسته در دستان دیوانه ای که واسه ی خودش گوشه ای می نواخت و ساکت ساکت بود . دیوانه وار می نواخت .

 لا لای لای لاااااای لای لالای لای لای لای لااااااای لا لای لای لای لااااااااای لا لای لای  . . .

 

هیچکس حتی برای ثانیه ای هم وای نمیساد گوش کنه . همه از کنارش بی اعتنا رد می شدن و توجهی نمی کردن .

اونایی هم که نمی دیدن و فقط چیزایی شنیده بودن به تمسخر میگفتن خدا شفاش بده .

گهگاهی دیوانه با خودش می گفت : امان ای دل ای دل ای دل وای / بنال ای دل ای دل ای دل ای دل وای

شاهد غروب خورشید بودیم و هلال مه پیدا شد و رهگذر ها کمتر و کمتر شدن .

 

بعد از سالها در یک شب بهاری ، یکی از اون شب نشینان اومد و در کنار دیوانه دو زانو نشست و فقط گوش کرد و با دهنش نوایی رو زمزمه می کرد .از گوشه چشم رهگذر اشکی روان شد و مشتری همیشگی دیوانه شد .

 

دیوانه سازش رو با دل رهگذر کوک کرد و حدود ده ماهی رو فقط بخاطر رهگذر و با دل رهگذر هم کوک و هم نوا شد . با روز های شاد رهگذر سازش رو روی شادی و آهنگ های شاد کوک می کرد و با روز های غم با او هم نوا می شد و سازش بر غم کوک می کرد.

 

رهگذر با خودش فکر می کرد این دیوانه هر کس بیاد و بشینه پیشش ، اون کوک سازش رو عوض میکنه . بعد از ماه ها ، هر روز یا چند روز درمیون با دیوانه هم نشین می شد .

روزی از روز های خزان ، دیوانه رهگذر رو ندید .

 

 به خودش امیدواری داد که امروز نیومد فردا میاد . فردا و فرداهای دگر فرا رسید و خبری از رهگذر نشد . رفت که رفت .

 

دیوانه تنها تر از روزهای گذشته شد .

 

به کشت خاطرم جز غم نروید * * * با باغم جز گل ماتم نروید

به صحرای دل بی حاصل مو * * * گیاه نا امیدی هم نروید

 

هر روز تقویمش رو به یه نامی ، نام گذاری کرده بود و این اسم ها و نام ها پشتوانه ای داشت از غم و شادی های رهگذر .

 

سالهای سال می گذرد و خبری از رهگذر نیست .

   

نظرات 1 + ارسال نظر
سرگشته پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 06:15 ب.ظ

in saz shekasteash khosh ahang tar ast

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد